روز اول که اومد حیاطمون، کوچیک و ناز بود، از آدما می ترسید و فرار می کرد. کم کم بهش نزدیک شدیم و نازش کردیم و غذا دادیم،الان دیگه یه عضو از خونوادمون شده. گربه ی نازم رو میگم:)

شنیده بودیم گربه بی وفاست بخاطر همین فکر نمی کردیم پیشمون بمونه و اسم خاصی براش انتخاب نکردیم و اسمش شد"پیشی".

الان؟ هر وقت دلمون براش تنگ میشه کافیه سرمون رو از در ببریم بیرون و بگیم "پیشی؟ پیشی؟" تا خودش رو برسونه دم در و برامون ناز کنه.

روزایی که سرگرم درس و کاریم و خودمونو تو خونه حبس کردیم، خودشو به در میکوبه و میومیو میکنه،گاهی وقتا هم میاد پشت پنجره و از لای پرده یواشکی نگاهمون میکنه.

پیشی انقدر با محبته که حتی مامانم که از گربه ها بدش میاد نازش میکنه و فکر غذا خوردنشه. 

وقتی وارد حیاط میشیم،میاد و خودش رو به پاهامون میماله و برامون ناز میکنه.

حتی باهاش پیاده روی هم میریم، عاشق اینه دنبال سایه ی ما بدوه.

پریشب بارون تندی میبارید، نگرانش شدیم که تو این بارون کجا بره و نتیجش این شد که درو باز کردیم تا گوشه ی پذیرایی جا خوش کنه:)

+خواستم با این پست،برای آینده،یادگاری از پیشی داشته باشم:)

درد بی درمان شنیدی؟ حال من یعنی همین!

مدتی هست که حیرانم و تدبیرم نیست

چیز قابل توجه دیگه ای میبینید؟

رو ,میکنه ,گربه ,کردیم ,پیشی ,ی ,و برامون ,برامون ناز ,خودش رو ,خوردنشه   ,غذا خوردنشه

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه با نشاط دستگاه تصفیه هوا چت روم میخک چت,میخک چت اصلی,میخک چت,میخک گپ هک اکانت دیگران در clashofclans با دو کلیک جاذبه های گردشگری شهر تبریز دستگاه حضور و غیاب فروش میز تلویزیون پلی یورتانی روی باران وبلاگ دست نوشته های یک رویکایی جمشید خلقی درنگ،